
در 28 بهمن سال 68 وقتي پسر بچه اي بنام محمد جواد به جمع خانواده ما پيوست و محفل گرم روستايي ما را گرمتر و باطراوت كرد كمتر كسي و شايد هيچ كس فكرش را هم نميكرد كه در بهار 22 سالگي اش در گرماي تابستان سال 90 در 20تيرماه او را از دست بدهيم. نميدانم تقدير چه بود ولي به گفته پدرم كه هميشه ميگفت خدا يه روزي يه نعمتي به ما ميده و يه روز هم اونو از ما ميگيره. و شايد در 20 تير ماه سال 90 كه در غربت اين خبر را شنيد تنها جمله اي كه گفت همين بود "جواد از آن ما نبوده كه ناراحت باشيم ، خدا به ما داده و حالا هم وقتش رسيده و از ما گرفته" نميدانم چه رنجي را تحمل ميكرد ولي به روي خود نمي آورد . يا مادرم كه صداي گريه هاي سوزناك مادري اش هنوز در گوشم نجوا ميكند.

كاش دورتر پر پروازت باز ميشد و پر ميكشيدي به لانه هميشگي ات
شادي روح برادر عزيزم فاتحه مع الصلوات