سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱ - 18:18 - محمد صادق عباسي -
زن احمق:
با اصرار از شوهرش میخواهد که طلاقش دهد.شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی
خوبی داریم.از زن اصرار و از شوهر انکار.در نهایت شوهر با سرسختی زیاد
میپذیرد ، به شرط و شروط ها. زن مشتاقانه انتظار میکشد شرح شروط را. تمام
۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را میباید ببخشی . زن با کمال میل
میپذیرد.در دفتر خانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن
تنها به یک سوالم جواب بده . زن میپذیرد."چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی
داشته باشی و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله
برون پدر و مادرت به گردنم
انداختن را بزنی. زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟
مرد با آرامی گفت :آری . زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا
شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده
دارم با او ، تا زندگی واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم. مرد بیچاره هاج و
واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی
گرفت .وقتی به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامهای در
کیفش بود . با تعجب بازش کرد .خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: " فکر میکردم
احمق باشی ولی نه اینقدر. نامه را با پوزخند
پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر
بود که تلفنش زنگ زد.برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدش
بود.تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.پاسخ آنطرف خط تمام عالم
را بر سرش ویران کرد . صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟،
گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی.
@@@ @@@ @@@ @@@ @@@
هميشه راه حل ساده تري هست:
در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت ، یک مورد تحقیقاتی به یاد ماندنی اتفاق افتاد :
شکایتی
از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او اظهار داشته بود که هنگام
خرید یک بسته صابون متوجه شده بود که آن قوطی خالی است.
بلافاصله با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد کارخانه این مشکل بررسی و ...
دستور
صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی و مهندسی نیز تدابیر
لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید . مهندسین نیز
دست به
کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند :
پایش ( مونیتورینگ ) خط بسته بندی با اشعه ایکس
بزودی
سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،دستگاه
تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولیشن بالا نصب شده و خط مذبور تجهیز
گردید . سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار
گمارده شدند تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند .
نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ، مشکلی مشابه نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما
آنجا یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :
تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد!!!!
@@@ @@@@@@@@@@@@@@@@ @@@ @@@@@@@
هرگز كسي رو زود قضاوت نكنيم.
پس
از رسيدن يک تماس تلفنی برای يک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی
بيمارستان شد. او پس از اينکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهايش را
عوض کرد و مستقيم وارد بخش جراحی شد
او پدر پسر را ديد که در
راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض ديدن دکتر، پدر داد زد:
چرا اينقدر طول کشيد تا بيايی؟ مگر نميدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر
تو احساس مسئوليت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت:
"متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دريافت تماس تلفنی، هرچه سريعتر
خودم را رساندم. و اکنون، اميدوارم شما آرام باشيد تا من بتوانم کارم را
انجام دهم ,
پدر با عصبانيت
گفت:آرام باشم؟! اگر پسر خودت همين حالا توی همين اتاق بود آيا تو
ميتوانستی آرام بگيری؟ اگر پسر خودت همين حالا ميمرد چکار ميکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و
پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس گفته شده ميگويم" از خاک آمده ايم
و به خاک باز می گرديم. شفادهنده يکی از اسمهای خداوند است. پزشک
نميتواند عمر را افزايش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه ,,, ما
بهترين کارمان را انجام می دهيم به لطف و منت خدا.
پدر زمزمه کرد: (نصيحت کردن ديگران وقتی خودمان در شرايط آنان نيستيم آسان است ),,,
عمل جراحی چند ساعت طول کشيد و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بيرون آمد ,,, خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.
و بدون اينکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حاليکه بيمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی داريد، از پرستار بپرسيد.
پدر با ديدن پرستاری که
چند لحظه پس از ترک پزشک ديد گفت: "چرا او اينقدر متکبر است؟ نمی توانست
چند دقيقه صبر کند تا من در مورد وضعيت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار درحاليکه اشک از
چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش ديروز در يک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی
ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتيم، او در مراسم تدفين بود و
اکنون که او جان پسر تو را نجات داد. او با عجله اينجا را ترک کرد تا
مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.
هرگز کسی را قضاوت نکنيم
چون ما هرگز نميدانيم زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان ميگذرد يا آنان
در چه شرايطی هستند ,,,لطفا به اشتراک بگذاريد ،،،
@@@@@@@@@@@ @@@ @@@@@@@@@@@@@@@